پشت همه موفقیتها حتما پای یک گروه قدرتمند و قوی در میان است؛ یک اتاق فکر که چند نفر دائم در حال رصد اوضاع هستند. به این اضافه کنید کسانی که برای اینکه آب در دل اعضای گروه تکان نخورد، دنبال حل و فصل مسائل مالی آن هستند.
شاید خیلیها فکرش را نکنند به همین سادگی که داریم تعریفش میکنیم، یک گروه در مسجدی همین حوالی (طبرسیشمالی7) دارند کارهای بزرگی را جهادی انجام میدهند. داستان، همان روایت همیشگی است؛ وقتی جذب جایی میشوی که خیلی راحت جاخالیهای زندگیات را پر میکند، به آن دل میبندی و عاشقش میشوی و این عشق لابهلای همه دغدغههای روزمرهات ریشه میدواند و بزرگ و بزرگتر میشود؛ آنقدر که با هیچ ابزار برندهای نمیتوان رشتههای آن را از هم گسست .
این روزها، این اتفاقها در محلات شهرمان بیشمارند. بالا و پایین شهر هم ندارد و گزارش گرفتن از آن بهطوریکه شبیه دیگر روایتها نباشد، کار سختی است. باید چیزی نوشت که کسی ننوشته است، باید به تاکتیکهای خاص اشاره کرد، به ارتباطات انسانی که در روزهای سخت قرابت و الفت میآورد، به اینکه هیچکس از کاری که به آن عشق میورزد خسته نمیشود.
حرف از یک محله معمولی و یک مسجد بهظاهر ساده و قدیمی است که فعالیتهای زیادی دارد و بچههای پای کار علاقهمند. با عبور از کوچههای کمعرض و باریک به میانه کوچهای در طبرسیشمالی میرسیم. با همسایهها که صحبت میکنیم، معلوم میشود مسجدالرضا(ع) بهنسبت قدیمی است. سال احداث رسمی آن 62 است که بعد از بازسازی در کنار برگزاری نماز، فعالیتهای فرهنگیاش هم در 3طبقه متمرکز شده است.
تا سال92 هم کتابخانهای در دل آن به مجاوران خدمات میداده است که اکنون در خیابان مجاور فعالیت دارد به نام زنده یاد امیرحسین فردی، از نویسندگان معاصر است.
مداح، فرمانده پایگاه، مسئول بخش فرهنگی و چند عنوان دیگر... مهم نیست کدامیک از این اسمها را در معرفی حسین ایرجی بشنویم. همه آنها ناخودآگاه تصویر ثابتی را در ذهن تداعی میکند. فردی که بین جمع بچهها محبوب است و ارتباط صمیمانهای با آنها دارد و توانسته است هر موقع به قول خودش ندا دهد، یکجا جمعشان کند. میشود گفت فعالیتهای او و بچهمسجدیها فراتر از همه اینهاست و به چند عنوان نمیشود خلاصهاش کرد. اصلا در مسجد چیزی به عنوان پست وجود ندارد، اما او در نوع خودش یک ابوالمشاغل تمامعیار است که خیلی کم فرصت حرف زدن پیدا میکند و مدام باید این طرف و آن طرف سرک بکشد تا کاری از قلم نیفتد.
او عقیده دارد یا نباید وارد کاری شویم یا وقتی وارد آن می شویم، باید بهترین باشیم. میگوید این سیره ائمه(ع) است. البته از حضور بچهمسجدیها در برنامهها استقبال میکند، اما هدفش این است که اینجا پاتوقی برای همه بچههای محله باشد. میگوید: بعید است کسی حتی اگر حرفی برای دعوت او به گروه زده نشود و ارتباط کلامی نداشته باشند، کنار این بچهها قرار بگیرد و تصویر مثبتی از با هم بودن و کنار هم بودن برایش ایجاد نشود .
او اعتقاد دارد بچهها باید اطلاعاتشان را بالا ببرند: به نظرم باید همه مردم را مدنظر داشت و از جریان روز باخبر بود، بهخصوص که طیف وسیعی از بچهمسجدیها نوجوان و جوان هستند.
حسین ایرجینیا مثل بقیه بچهها جوان است و سیوچندساله و شبیه همه آنها پرتلاش. فرمانده پایگاه شهید حر که بیشتر کارها را بهصورت مسجدی و جهادی انجام میدهد، از شکلگیری مجموعهای به نام محبانالزهرا(س) میگوید که بیشتر فعالیتها در آن متمرکز است و پاگیری آن به سال1380 برمیگردد: جوانان و نوجوانان هر محله ذاتا عاشق اهلبیت و ائمهاند و هیئتی، و برگزاری مناسبتها در عزاداری و اعیاد را دوست دارند. این محله هم مستثنا نیست. در ابتدا مراسم در مسجد نبود و روانشاد آقای خضری مکانی را در اختیار آنها گذاشته بود و دوشنبههای هرهفته بچهها دور هم جمع میشدند و ذکر توسلی بود. بعدها این جمع زیاد و زیادتر شد و قرار شد داخل مسجد و شبهای جمعه برگزار شود. این کار بچهمحلهایهایی بود که سنوسال و تجربه زیادی نداشتند، اما به کارهای مذهبی و فرهنگی علاقهمند بودند و استعدادش را هم داشتند. خدا را شکر الان به موقعیتهای خیلی خوبی رسیدهاند؛ مثل حسین ارجمند که در حوزه کودک و نوجوان کارهای شاخصی انجام داده است و بهصورت تخصصی روی بازیهای فکری کار میکند یا شبیه حسین قنبرزاده، طلبهای که وارد دانشگاه شریف شد و خیلیهای دیگر که شاید نامشان از قلم بیفتد، اما مصرانه پای کار محبانالزهرا(س) هستند. اوایل و برای شروع برخی کارهای مناسبتی را انجام میدادیم، اما بعدها تصمیم بر این شد تا برای برگزاری مناسبتها هم اتاق فکر داشته باشیم و برنامهها را جهتدهی کنیم تا به نتیجه دلخواه برسد. خیلی زود اتاق فکر تشکیل شد. کمکم اردوهای تفریحی را راه انداختیم و کلاسهایی که شبیه دیگر مساجد بحث اوقات فراغت را دنبال میکرد؛ بهخصوص در حوزه ورزش که تیم فوتبال با مسابقات مهیج و تماشاییاش راه افتاد و خیلیها را سرگرم میکرد. بچهها بهصورت منظم بازی میکردند و برایشان سالن میگرفتیم. بهتدریج اتفاقات خوب دیگری هم رقم خورد. تیم پشتیبانی خواهران شکل گرفت و در هر مناسبتی که نیاز به شام و پذیرایی باشد، پای کار هستند.
این تیم درست مثل مادران ما در زمان جنگ عمل میکنند و هر زمان کمکی بخواهیم، دریغ نمیکنند. در همین ایام کرونا که نیاز به ماسک بود، با مشارکت اعضا چرخهای خیاطیشان را داخل مسجد آوردند و ماسک میدوختند. موضوع که جدیتر شد، برخی از آرایشگاهها هم تعطیل شدند و آنها هم با هدف تأمین ماسکهای محله کار را ادامه دادند. در ایام کرونا کوک همدلی ساز بود و بچهها همراه بودند. به فکرمان رسید بهصورت تیمی ضدعفونی محله را شروع کنیم. بدون هیچ امکاناتی حرفش را پیش کشیدیم و پایش ایستادیم. تیم با حداقلها راه افتاد. هرکس دستگاه سمپاشی داشت، در اختیار گذاشت. جای درنگ و تأملی نبود. از همین کوچههای اطراف شروع کردیم و بعد به خودروها رسیدیم و این کار بهصورت مستمر ادامه یافت. در تصمیمگیری بعدی، بچهها به این نتیجه رسیدند که برای شناسایی بیماران و مبتلایان به کرونا، طرح خانهبهخانه را شروع کنیم. نزدیک به 6 تا 7 تیم خواهران و 10تیم برادران این کار را انجام میدادند. فرمهایی را آماده کردیم و درب منازل میبردیم و بیماران، افراد نیازمند و آنهایی را که در معرض خطر بودند، مثل کسانی که فشار خون بالا داشتند، شناسایی و به بهداشت معرفی میکردیم. این کار یک هفته زمان برد و تکلیفمان را مشخصتر میکرد؛ اینکه چه کسانی نیازمند درمان هستند و چه افرادی مبتلایند و احتیاج به مراقبت دارند. با یاری همان تیم پشتیبان شروع به پخت غذای گرم و توزیع آن کردیم. در فضای مجازی چند خیر پیدا شدند که هزینه درمان بیماران خاص مثل دیالیزیها و دیابتیها را عهدهدار شدند. این افراد به بیمارستانها معرفی شدند. ناگفته نماند محله ما مهاجرپذیر است. در همین آمارگیری، تعدادی از خانوادههای نیازمند مهاجر شناسایی شدند که سرپرستشان ترکشان کرده بود و وظیفه ایجاب میکرد به آنها هم رسیدگی کنیم. علاوه بر این، 30خانواده نیازمند را بهصورت مستمر حمایت میکنیم و ماهیانه غذای گرم و سبد کالا به آنها اختصاص مییابد. طرح بعدی، تهیه اقلام معیشتی بود که همه با هم همکاسه شدیم و با گروههای جهادی دیگر ارتباط گرفتیم و در یک بازه زمانی یکماهه 300سبد کالا آماده و توزیع کردیم. در این بین کارتنخوابها هم به فهرست ما اضافه شدند و غذای گرم بین آنها تقسیم میشد .از این دست کارها زیاد انجام شد. میخواهم این را بگویم که آدمهای اینجا دلهای بزرگی دارند و به فکر هم هستند و این خیلی عالی است. خاطرم هست موقع توزیع خانوادههایی میگفتند همسایهمان هم نیازمند است و چون خانوادهها مشخص شده بودند، نمیتوانستیم کمکی در این رابطه داشته باشیم، اما خودشان اقلام را تقسیم میکردند. فعالیتها و همراهیها خیلی زیاد است و هرکس با هر اندازه امکاناتی که دارد، به میدان میآید؛ فرقی نمیکند بقال محله باشد یا صاحب اتوشویی و ...
در این بین یادم رفت از گروه سرود «کوثر ولایت» یاد کنم که مربوط به این مسجد است و در مناسبتهای مختلف برنامه دارد. کاری که به نظرم آن را از دیگر گروه ها متمایز میکند، اجرای خیابانیاش است. این موضوع مربوط به 5سال پیش است. در راهپیمایی 22بهمن باند و دستگاه گذاشتیم و بچهها اجرایی تماشایی داشتند و خیلی هم از آن استقبال شد و پایگاههای زیادی از آن الگو گرفتند. خلاصه از این برنامهها در مسجد زیاد است و نمیشود همه آنها را یاد کرد. همین اندازه میتوانم خلاصه کنم که اجرشان با بیبی زهرا(س).
انگار ایرجیها بهصورت خانوادگی پای کار هستند. حمید ایرجینیا، متولد سال67، به قول خودش پاگیر این مجموعه شده است و ریسهکشی و فضاآرایی محله را برای اعیاد پیش رو در دست دارد و مثل بقیه سرش شلوغ است و وقتش کم .
اینکه چطور وارد این جمع شده است، برمیگردد به همان فضای خانوادگیشان: خانهمان روبهروی مسجد بود و خانوادهای مذهبی داشتیم. من هم از همان دوره دبستان وارد جمع آنها شدم و دیگر نتوانستم جدا شوم. چون رشته تحصیلیام در زمینه تأسیسات است و به این کارها تسلط دارم، در امور محله هم وارد این کار شدهام و کار چراغانی و نورپردارزی اعیاد را با کمک بچهها انجام میدهم. الان همه همسایهها دستبهدست هم دادهاند و نزدیک به اعیاد که میشود، کوچه را آب و جارو میکنند و بعضیهایشان گلدان میگذارند جلو خانه و با این کار کلی حال همسایهها را خوب میکنند. این هم از امتیازات همسایگی مسجد است.
محمدجواد ملاکی جوان 23سالهای است که آنقدر شیفته اخلاق و رفتار بچهها و جمعهای دوستانه اینجا شدهاست که جدایی از آن برایش باورکردنی نیست. او مسئول کارهای پشتیبانی است و حالا اینقدر توانمند شده است که اگر در مشهد هم نباشد، میتواند از دور کارها را مدیریت کند. تعریف میکند: دوره نوجوانی ساکن محله وحید بودم و چون پدربزرگم واقف مسجد
قمربنی هاشم(ع) است، بیشتر مراسمها همراه با خانواده آنجا میرفتیم؛ از دعای ندبه صبحهای جمعه تا مراسم عزاداری محرم. میشود گفت این موضوع و انس من با مسجد از کودکی در انتخاب راهم بیتأثیر نبوده است. همان زمان هم مدام در آشپزخانه بودم؛ یا مشغول ظرف شستن یا آماده کردن سفره برای پذیرایی. کارهای اجرایی را از همان کودکی دوست داشتم، اما ماجرای ورودم به این مسجد برمیگردد به دیداری که فرمانده پایگاه با من جلو منزلمان داشت. تازه به این محله آماده بودیم. مثل همیشه ایستاده بودم مقابل درب منزل که آقای ایرجی جلو آمد و دعوتم کرد تا در مسجد همراهشان باشم. یادم هست ماه رمضان بود و قرار بود افطاری بدهند. نمیدانم این جرئت را از کجا آوردم که اعلام کردم من میتوانم این کار را انجام دهم. افطاری آماده کردن برای 100نفر و من که تجربهاش را نداشتم و هنوز برای این کار خیلی کوچک بودم، کار سختی بود، اما بچهها قبول کردند و این فرصت را به من دادند و مبلغی را در اختیارم گذاشتند. از حق نگذریم، برای اولینبار استرس داشتم که آیا بهموقع و خوب این برنامه اجرا میشود یا نه، اما چیزی به رو نیاوردم و موادغذایی را گرفتم و پخت را به عهده خواهران گذاشتم. خدا را شکر همهچیز خوب از کار درآمد. بعد از این ماجرا کارهای پشتیبانی را به من سپردند. برنامه مهیا کردن افطاریها هر سال به عهده من گذاشته شد. نمیدانم اولش اعتماد داشتند یا نه، اما بعدها اعتمادشان جلب شد. کار دستم آمده بود و با خیال راحت آن را انجام میدادم، تا اینکه جریان راهیان نور پیش آمد. سالهای 92 تا 97 بود. سال اول برای اینکه شرایط را بررسی کنم، دستیار تدارکات بودم، اما سالهای بعد بهعنوان مسئول پشتیبانی گروه انتخاب شدم. چند سال اول کار خیلی سختی بود. با توقف اتوبوس در یک موقعیت مناسب باید برای یک گروه که سفر خستهشان هم کرده بود، غذا آماده میکردم. کمکم کار سفر هم دستم آمد و اینکه کی باید چه کاری انجام دهم. 4سال گذشته بود که بچههای محبانالزهرا(س) تصمیم گرفتند برای هر مراسمی که دارند، غذایی تدارک ببینند. با شجاعت این کار را قبول کردم و اکنون با کمک خواهران آشپزمان که یک جمع چهارنفرهاند، این کار را انجام میدهیم.اوایل برای مناسبتهای بزرگ مثل محرم و صفر دلهره داشتم که نتوانم از پس کار برآیم یا اینکه هزینههای آن فراهم نشود، اما وارد گود که شدم، دیدم ائمه(ع) هیچوقت آدم را دستتنها نمیگذارند و همهجوره هوایمان را دارند. یادم هست کمک به سیلزدگان در ایام شعبانیه و تولد امام حسین(ع) بود. تمام هزینههای مربوط به جشن را به سیلزدگان داده بودیم. حتی به اندازه تهیه یک شربت هم پول نمانده بود. با وجود این، مراسم را تعطیل نکردیم و جشن برگزار شد. داخل مراسم یکی از موضوع پذیرایی پرسید و جریان را گفتیم و او همان شب بانی شیرینی و شام شد .محرم پارسال هم به لحاظ اقتصادی وضعیت مناسب نبود. تمام سرمایهمان 200هزار تومان بود و میخواستیم با این رقم شام هم بدهیم، اما به یقین رسیده بودم وارد گود که بشویم، همهچیز خودبهخود مهیا میشود و همینطور هم شد. الان دیگر تدارک مراسم را حتی با جیب خالی شروع میکنم. چون مطمئنم همهچیز مهیا میشود. ماه رمضان چند سال قبل به اندازه 70نفر سالاد الویه درست کرده بودیم، اما میهمانان 100نفر بودند. باورتان نمیشود همان 70ساندویچ 100نفر را جواب داد. دیگر فهمیدم هر کاری برای اهلبیت(ع) میکنی نباید ذرهای تردید داشته باشی. الان هم قرار است عید غدیر برای 1000نفر غذا درست کنیم و موجودیمان هم 100هزار تومان بیشتر نیست، اما میدانم کار اهلبیت(ع) لنگ نمیماند و من همیشه ذکرم این است که: شکرخدا در پناه اهل بیتم/ عالم از این خوبتر پناه ندارد.
حسن سلطانی، مدیر مجموعه کتابخانه امیرحسین فردی، دوست دارد بیشتر این مجموعه فرهنگی را معرفی کند. او میگوید: کار جهادی نباید فقط به حوزه معیشتی و اقتصادی خلاصه شود و در مناطق پیرامونی و حاشیه شهر فرهنگ اولویت بیشتری دارد که از آن غافل ماندهایم.
وی به جدایی این کتابخانه از مسجد در سالهای گذشته اشاره میکند و ادامه میدهد: این اتفاق به آن علت بود که کتابخانه در طبقه سوم مسجد قرار داشت و همه نمیتوانستند از آن استفاه کنند و ما میخواستیم در متن آن و در معرض دید باشد که متأسفانه هیئتامنا در آن زمان مخالفت کرد و نپذیرفت و کتابخانه به این فضا انتقال یافت و مجوز نهاد کتابخانهها را گرفت. الان مخاطبان عبوری فضا را بهراحتی میبینند. خوشبختانه نزدیک به 10هزار جلد کتاب در موضوعات مختلف وجود دارد و جای خوشحالی است که 2500عضو داریم که گاهی بهصورت خانوادگی از این مجموعه استفاده میکنند. من فکر میکنم یکی از ابزارهای هویتبخش محله، رشد فکری آدمهاست و کتاب میتواند سرنوشت کودک و نوجوان را در آینده تغییر دهد. باید تیمی قدر و توانمند در راستای فعالیتهای فرهنگی وارد شود. همان اتفاقی که در حوزه معیشت دارد میافتد. الان نزدیکترین کانون به محله ما در خیابان عبادی است و فاصله زیادی با این محدوده دارد .من فکر میکنم کتاب و فعالیتهای فرهنگی را جدی نگرفتهایم، درصورتیکه هر کتاب میتواند زندگی خانوادهای را متحول کند و باز هم تأکید میکنم در حاشیه شهر باید این اتفاق بیفتد .
مهم نیست کسی که سینی چای را میگرداند یا کفشها را جفت میکند معتمد محل باشد یا استاد دانشگاه، مهم این است زیر یک سقف حرفی از من بودن نیست و همه برای ما بودن در یک محله تلاش میکنند خودشان میگویند اینجا یک مجموعه است به نام محبانالزهرا(س) که نه رئیسی دارد و نه مرئوسی.